برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان رقص سایه ها pdf از تبلور لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان تبلور مـیباشـد
موضوع رمان: اجتماعی/عاشقانه/رازآلود
خلاصه رمان رقص سایه ها
ماهی دختری که طوق تـهمت گریبان گیرش شـده …و بر خلاف اصول خانواده مذهبیش شنا مـی کنه و…
امـیر حسین پسر مذهبی که به اتش این تـهمت ها بیشتر دامن مـیـده …
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان تیغ
قسمت اول رمان رقص سایه ها
قابلمه لوبیا پلو رو جلوم گذاشتم.
داشتم تعداد هویچ های خـورده نشـده ی تـوش رو مـیشمردم که صدای مامان بلند شـد:
_ماهی ….این خـونه مـگـه آشپزخـونه نداره …حتما بایـد وسط پذیرایی غذا بخـوری !
لقمه مو نجویـده قورت دادم
_بیخیال….مامـی جونم …
مامان دستی به موهای کوتاِه و نصف سفیـدش کشیـد ، گوشی رو برواشت و شماره ای رو
گرفت.
سلام ابجی …مراسم ساعت چند شروع مـیشـه ؟
نگـاهم به تلویزیون ولی شش دونگ حواسم به مکـالمه ی مامان بود .
_باشـه …غیر پیشـدستی و کـارد های مـیوه خـوری چیز دیگـه ای نمـی خـوای ؟
..
-به سلامت …التماس دعا.
گوشی رو گذاشت و همـینطور که به طرف آشپزخـونه مـی رفت گفت:
_یادت نره .. از امشب مراسم دهه اول محرم شروع مـیشـه …
دوباره ده شب عالف مراسمـی که فقط تظاهر بود مـیشـدم ..
کلافه قابلمه رو روی سینگ گذاشتم و روی تخت دراز کشیـدم…نت گوشی رو که وصل کردم
دوتا پیام بیشتر نداشتم
کل اکـانت های من به ده تاهم نمـی رسیـد.
هر دو پیام از دختر دائیم سمانه بود .
در پیام اولی نوشتـه بود حتما امشب بیای ، در پیام دومـی هم نوشتـه بود چی بپوشم .
با بی حوصله گی یک باشـه نوشتم و فرستادم و خـوابم برد …
با حس خفگی از خـواب بیـدار شـدم.
..کـابوس شب های من به خـواب های نیم روزی پاییزه هم سرایت کرده بود …
َشَبح اون سایه ، انگـار قرار نبود دست از سرم برداره …
نفس کلافه ای کشیـدم…
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید